چه کنم؟

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۰۴ ب.ظ

چه کنم برده غمت تاب و توانم چه کنم
همه شب از غم تو اشک فشانم چه کنم

کاش می شد که دگر زینب خود را نبری
 من دل آشوب تو ودخترکانم چه کنم

آن که این گونه قد افراشته آب آور توست
سخت دل داده آن سرو روانم چه کنم

پرده از روی مصیبات تو گر رفت کنار
 مرگ حتمی است اگر زنده بمانم چه کنم

نفس اماره مرا از نفس انداخته است
آتشی از گنه افتاده به جانم چه کنم

قطره ای اشک برای تو به من جان داده
 که من اواره این زمزمتانم چه کنم

چادرش بود به دورم که حسینی شده ام
 من که بیچاره آن مادرتانم چه کنم

چایی بزم عزا شربت شیر و عسل است
آب افتاده دگر باره دهانم چه کنم

مادرم گفت که در خواب چه می گفتی تو؟
ذکر نام تو شده ورد زبانم چه کنم

فصل پاییز خزان بود خزانی تر شد
برگ ریزان خزانی و کمانم چه کنم

خواهرت خیره به نیزه به سرت گفت ببین
بی تو شد شمر و سنان همسفرانم چه کنم

 

  • عباس زحمتکشان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی